به قلم بهاره درباره جشن بی نظیر هموفیلی – درباره فرزاد حسنی و در حاشیه جشن هموفیلی
برگزاری اولین مراسم انجمن هموفیلی و هماهنگی هایش داستان خودش را دارد , بالاخره خونسردی نه ذاتی که انتخابی و اکتسابی من که همیشه ذهنم را به امید برای کسب بهترین نتیجه سوق می دهد هم جایش رابه اضطراب و نگرانی د اد. برف و نرسیدن برخی از کارت ها و چه و چه و چه بالاخره ساعت هشت شب که هنوز حتی ده نفر از مهمان هم نیامده بودند چشم هایم را پر از اشک کرد و شروع کردم به اجرای هرچه تکنیک ایجاد آرامش و فاز مثبت که در عمرم بلد بودم … فرزاد حسنی, مانند سروش قهرمان لو (گروه موسیقی ) و چند نفر دیگر از دوستان اعلام حمایت و همکاری با ما کرده بود اما چون مجری برنامه اختتامیه بود برنامه را به یک هفته بعد از اختتامیه فجر موکول کردیم.
حمایت های بی دریغ و بزرگ آقای مناجاتی , آقای وارسته ,آقای رضایی , رستوران تماشا و بقیه دوستانی که از طرف خود انجمن و با تلاش های خالصانه و بی وقفه خانم صادق زاده و مهندس قوی دل هماهنگی هایشان انجام شده بود و سخت ترینش فرستادن بخش مهمی از کارت ها به نقاط پراکنده تهران و به دست مهمانان بود همگی به بهترین شکل انجام شده بود , اما برفی که یازدهم اسفند همه راه ها و مسیرها را مسدود کرده بود نگرانی ما از نرسیدن به موقع مجری برنامه یعنی فرزاد حسنی را زیاد کرد .البته اعتراف میکنم این نگرانی بیشتر مال دوستان هموفیلی بود تا من . چون در گیر و دار یکی از شلوغ ترین روزهای برنامه وقتی ناگهانی و با شیطنت همیشگی اش فرزاد حسنی آمد پشت سرم و آرام گفت :” بانو نگران نباش من حتمن هستم “آنقدر دلگرم شدم و مطمئن بودم که هیچ نگران نیامدنش نبودم.
نگرانی اصلی من دیر رسیدنش بود و این که چه طور ما می توانیم در عرض نیم ساعت یا حتی یک ساعت قبل از شروع برنامه همه مطالب و سرفصل های مهم برای انجمن و خصوصن برای این برنامه و اسامی حامیان قبلی و جدید و اسپانسر ها و چه و چه را به او منتقل کنیم . خلاصه تقریبن نیم ساعت مانده به شروع قرزاد حسنی از سر صحنه فیلمبرداری فیلمی که بازی میکند, با ماشین فیلم و در آن ترافیک با لبخند اطمینان بخش همیشگی اش از راه رسید.
توجیه او واقعا دیگر کار من نبود از جایی که به سرعت و دقت و خوش بیانی مهندس قوی دل مدیر عامل انجمن ایمان داشتم فرزاد و او را بهم سپردم و انقدر نگران بودم که حتی از میزشان دور شدم …. اتفاقی که افتاد این بود که نهایتن فرزاد اعجاب کرد . بار دیگر به هوش ذاتی و بی بدیل بودن او در حرفه اش و جدا از این ها به موج انسانی غریبی که از خودش به جمع منتقل می کند ایمان آوردم باور نمی کردم که در چیزی حدود نیم ساعت او انگار سال هاست کنار این انجمن بوده چه طور همه سر فصل ها و اسم ها را درست بیان کرد و حتی یک واو از قلم نینداخت و با شوری که آفرید توانست دوستان عزیز دعوت شده را به وجد بیاورد طوری که برای این اولین نشست بعد از مرتبط شدن من به عنوان سفیر دوستی با انجمن هموفیلی به گفته خود اعضای هیئت مدیره تحول بسیار خوب و نتیجه عالی از این شب برای ما به جای ماند .در تمام طول راه برگشت در دلم می گفتم : “خدای من ماهی ,مهربونی, بی نظیری ممنونم ,ممنونم, ممنونم بابت این شب بی نظیر ” نمی توان از بخش دوستانی که من هماهنگ کرده بودم سهم فرزاد را بیشتر از حضور خالصانه بقیه دوستان دانست اگر بخشی از این یادداشت را درباره او می نویسم شاید به این دلیل باشد که فرزاد و اجرای بی نظیرش آن شب سورپرایز برنامه ما بود.
همه این دوستان از بهترینها و حرفه ای ترین های حرفه خود بودند که بی هیچ چشمداشتی آن شب کنار ما بودند .از انجمن هموفیلی بابت سپردن چنین مسئولیت شیرینی سپاسگزارم چون گزاف نیست اگر بگویم این جزو دوست داشتنی ترین مسئولیت های همه عمرسی و شش ساله ام بوده و هست .جالبی دیگر آن شب این بود که پیمان قاسم خانی و بسیاری از مدعوینی بودند که به علت شلوغی های کار شب عید قرار بود نیم ساعتی بمانند و بروند ,اما آنقدر مراسم پر شور و گرم بود که تا آخرین لحظات شب ماندند وهر کدام هم در تجهیز بخشی هم داوطلب شدند . بعد از تحریر : حضور گوهر خیر اندیش . شبنم مقدمی . سارا خوئینی ها . الیزابت امینی . شقایق دهقان که همگی خسته از سر کار خود را به ما رساندند . دلگیری ما را از عدم حضور بسیاری همکاران که حتی پست هایی در زمینه همیاری با چنین انجمن هایی دارند کم کرد . ازصنوف دیگر سینمایی از کارگردانان : ابولحسن دواودی و بی تا منصوری از نویسندگان: خشایار الوند , از خوانندگان: سیروان خسروی و از منتقدین: امیر پوریا دعوت ما را با عشق و با وجود کارهای فروانشان لبیک گفتند .